زندگینامه شهید رجب برارپور :
يكشنبه, ۱۰ مرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۴۲ ب.ظ
یکی دیگر از جانبازان عرصه جهاد و شهادت شهید بزرگوار رجب برار پور است که با
شهادتش به خاکیان آموخت که جاودانگی در ذات آدمیست و او چه خوب فهمید
خدایش
را و چه زیبا پیمود راهش را.
رجب برارپور در اول اسفند ماه سال 1349 در خانواده ای مذهبی و متدین چشم
به
جهان گشود. انتخاب نام وی بر عهده مادر بزرگش بود و از همان دوران کودکی
مورد
عالقه اعضای خانواده بود. قبل از دوران مدرسه به کالس قرآن می رفت. دوران پنج
ساله
ابتدایی و سه ساله راهنمایی را در همان روستای درزی نقیب گذراند. وی حین
تحصیل
به اشتغال نیز می پرداخت.
به هنر نقاشی عالقه فراوان داشت و اوقات فراغت خود را به کشاورزی، خواندن
کتاب
و نقاشی می گذراند. عالوه بر مطالعه ی قرآن، به کتابهای دینی و مذهبی عالقه
مند بود.
در ماه های محرم و رمضان در مسجد فعالیت می کرد، به پدر و مادر عالقه فراوان
داشت
و به دیگران نیز توصیه می کرد که به آنان احترام بگذارند.
1- برگرفته از نشریه سبز سرخ، مهدی مرتضوی
* اقتباس از پرونده شهید؛ موجود در ستاد یادواره شهدای شهرستان بابلسر
بسمه تعالی
* فرازهایی از وصیتنامه شهید :
ای مردم که از جان و مال خود دست کشیدید و در نظام جمهوری اسالمی فریاد
بر
آوردید؛ نه سازش نه تسلیم، نبرد با آمریکا، اسالم به شما افتخار می کند. به
امام حسین
)ع( اقتدا کنیم و در صحنه کارزار و جنگ با کفار باشیم.
پدران و مادران و برادران و خواهران حزب اهلل! سعی کنید در نماز های جمعه
و
ً در
جماعت و نیز در دعاهایی که در مساجد برگزار می گردد، شرکت کنید و مخصوصا
دعای پر فیض کمیل و توسل.
ای برادران و خواهرانم! امیدوارم که شما همانند برادران و خواهران شهید داده
ی دیگر
باشید و از اینکه برادر خودتان را در راه خدا دادید، خوشحال باشید و افتخار
کنید که فقط
در راه خدا شهید دادید و امیدوارم که خداوند به شما صبر بدهد.
بسیار خوش برخورد و مهربان بود و مردم محله به او عالقه فراوان داشتند و به
همه
احترام می گذاشت. وی بعد از اتمام دوران راهنمایی در سن 16 سالگی از طریق
سپاه
بابل به عنوان بسیجی به ندای روح بخش امام زمانش لبیک گفت و راهی جبهه های
حق
علیه باطل گردید.
سر انجام این کبوتر عاشق و دلداده بعد از سه ماه حضور در جبهه در تاریخ
12/15/
1367 در منطقه حلبچه، به دلیل برخورد تیر به شکم و سر، اشهدگویان دنیا را به
مقصد
عنداهلل ترک گفت و روزی خور سفره ی عشق گردید.
* یاد و خاطره :
مادر شهید: شهید بزرگوار قبل از اینکه به جبهه برود، همیشه در منزل قاب
عکس
خود را باالی دست می گرفت و به مادر نشان می داد و می گفت: این گل پرپر از
کجا
آمده، از سفر کرب و بال آمده، من در جواب پسر شهیدم می گفتم: این حرفها را به
من
مادر چرا می زنی؟ شهید می گفت: این کار را می کنم تا شهادت من عادی شود.
به فرزندانتان بگویید که در چه راهی به شهادت رسیدند. دخترانتان را با سیره
حضرت
زهرا )س( و زینب )س( آشنا کنید و آنها را با حجاب و طبق روش اسالمی بزرگشان
کنید،
پسرانتان را نیز با ائمه اطهار آشنا و به راه شهدا راهنمایی کنید، تا زمانی که
بزرگ شده
اند مانند شهدا از اسالم و دینشان دفاع کنند و به شهادت برسند.
۹۵/۰۵/۱۰